English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8382 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ortho director U هدایت کننده به موقعیت ارتو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ortho para director U هدایت کننده به موقعیتعای ارتو- پارا
diastereotopic group U گروه هدایت کننده به موقعیتهای ارتو پارا
para director U هدایت کننده به موقعیت پارا
meta director U هدایت کننده به موقعیت متا
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
director U هدایت کننده
directors U هدایت کننده
ballistic director U هدایت کننده بالیستیکی
dredging ladder U هدایت کننده سطل
bell's bund U دیوار هدایت کننده اب
conducting staff U ستاد هدایت کننده
channelising island U سکوی هدایت کننده
director U هدایت کننده اتش
directors U هدایت کننده اتش
directing staff U ستاد هدایت کننده
guideway U شیار هدایت کننده
ortho position U محل ارتو
orthohydrogen U هیدروژن ارتو
armstrong U سیستم عمل کننده فرامین موشک هدایت شونده
orthonormal functions U توابع نرمال ارتو
coaxed U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxing U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxes U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
co axial cable U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coax U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
guidance U هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance U هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
maces U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
beamrider U موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
terminal guidance U هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
homing guidance U هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
mace U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
cylinder baffles U صفحات نازک قلزی برای هدایت هوا از میان تیغههای خنک کننده و جذب حداکثر گرمای ممکن از جدارسیلندر
gyro repeater U تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
inertial guidance U سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance U سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
rocketeer U هدایت کننده پرتابه یا موشک دانشمند پرتابه شناس
plane director U نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
column U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
columns U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
conductance U ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot U سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance U سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
azimuth guidance U هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
sites U موقعیت
sited U موقعیت
site U موقعیت
situations U موقعیت
situation U موقعیت
berths U موقعیت جا
berthing U موقعیت جا
lodgment or lodge U موقعیت
lodgment U موقعیت
condition U موقعیت
location U موقعیت
locations U موقعیت
berth U موقعیت جا
berthed U موقعیت جا
orientation U موقعیت
occasioned U موقعیت
situs U موقعیت
occasions U موقعیت
position U موقعیت
line of position U خط موقعیت
occasioning U موقعیت
positioned U موقعیت
occasion U موقعیت
positioned U شکل موقعیت
positioning U تثبیت موقعیت
position finding U موقعیت یابی
position buoy U بویه موقعیت
cases U وضعیت موقعیت
d. of a situation U موقعیت باریک
rest position U موقعیت سکون
print position U موقعیت چاپ
ground position U موقعیت زمینی
pertinence or nency U دخل موقعیت
pertinence U موقعیت شایستگی
footing U موقعیت وضع
page orientation U موقعیت صفحه
situations U موقعیت حالت
circumstantial U مربوط به موقعیت
bit position U موقعیت ذره
orientation U تعیین موقعیت
stimulus situation U موقعیت محرک
orientation U تشخیص موقعیت
status U اهمیت یا موقعیت
benzylic position U موقعیت بنزیلی
lie U موقعیت چگونگی
lied U موقعیت چگونگی
lies U موقعیت چگونگی
situation U موقعیت حالت
configuration U وضعیت یا موقعیت
configurations U وضعیت یا موقعیت
social situation U موقعیت اجتماعی
position U شکل موقعیت
case U وضعیت موقعیت
point guard U موقعیت گارد
social status U موقعیت اجتماعی
situation of a building U موقعیت ساختمان
plotted U نقطه موقعیت
advantage ground U موقعیت خوب
plot U نقطه موقعیت
sign position U موقعیت علامت
monopoly position U موقعیت انحصاری
endo position U موقعیت اندو
forward position U موقعیت رو به جلو
storage location U موقعیت انباره
point U محل یا موقعیت
exoposition U موقعیت اگزو
radar location U موقعیت رادار
plots U نقطه موقعیت
razor edge U موقعیت بحرانی
firing position U موقعیت احتراق
pertinency U موقعیت شایستگی
stations U موقعیت اجتماعی وضع
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
upwell U موقعیت بهتری یافتن
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
trimmest U موقعیت قایق دراب
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
stand U عهده دارشدن موقعیت
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
blow U هدر دادن موقعیت
bowsprit position U موقعیت دکل خوابیده
trims U موقعیت قایق دراب
blows U هدر دادن موقعیت
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
space orientation U موقعیت یابی فضایی
downward U به طرف یک موقعیت پایین تر
stationed U موقعیت اجتماعی وضع
station U موقعیت اجتماعی وضع
flage pole position U موقعیت میله پرچمی
positional U وابسته به موقعیت یامقام
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
pinches U موقعیت باریک سربزنگاه
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
pinch U موقعیت باریک سربزنگاه
trim U موقعیت قایق دراب
spatial orientation U موقعیت یابی فضایی
opportuneness U موقعیت موقع بودن
hold one's own (in an argument) <idiom> U دفاع از موقعیت خود
trims U موقعیت تخته موج دراب
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
toties quoties U هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
standing U موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
to not have it easy U [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
grid U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
strategic situation U حالت جنگی موقعیت استراتژیک
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
trim U موقعیت تخته موج دراب
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
We're all in the same boat. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
blade station U موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
execute U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
executing U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
executed U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
reporting point U نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
bistable U که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
executes U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
proletarianism U موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
on occasion U لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
backtab U برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
position buoy U بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
to the manner born U فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
leads U هدایت
conductance U هدایت
leading U هدایت
steerage U هدایت
guidance U هدایت
direction U هدایت
transduction U هدایت
navigators U هدایت گر
navigator U هدایت گر
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1معنی lead lag compensator
1coffee table conversation piece
4express, overexpression
1روحانی چندمین رئیس جمهور است
1تاندانسیو
1پرو سویت یعنی چه؟ در مقاله ای از آل احمد آمده درباره صادق هدایت
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com